محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

چند تا عکس از بچه های مهد

    این تقنگ رو دیروز گفته بودم مامان پانیذ خریده بود آورده بود که محیا شب هم با اون خوابیده نصفه شب بلند شده بود تفنگم کو به هیچ کس نمیدم پارسا هم اتوبوسش رو آورده بود میخواست با تفنگ محیا عوض کنه آرتین-آبتین_تارا-پرنیا-محمدرضا-محیا-درسا-پانیذ- ستایش      باخبر باش که دنیای منی ...
30 مهر 1390

بدون عنوان

بنام خدا امروز رفتیم زیارت عاشورا تازه نشسته بودیم که محمدرضا هم اومد تا محیارو دید اومد نشست پیش ما بعدش هم روژین اومد که محمدرضا و محیا و روژین سه تایی مسجدرو ریختند بهم که امیدوارم خداوند از سر تقصیراتمان بگذرد.واقعا که نمی تونیم از پسشون بر بیاییم حسین(ع) زیباترین واژه هستی حسین(ع) یعنی عشق، عشق به همه خوبی ها حسین(ع) شخصیتی است که خداوند در روز عرفه نخست به زائران سیدالشهداء نظر می کند بعد به زائران خانه خودش حسین(ع) شخصیتی است که خداوند ثواب زیارت قبر شش گوشه او را از زیارت خانه خودش بیشتر و افزونتر قرار داده است. حضرت امام صادق(ع) فرموده: هرکس بوسیله خواندن زیارت عاشورا، جدم حسین(ع) را زیارت کند " چه از ر...
30 مهر 1390

بدون عنوان

دیروز از سرکار برگشتنی توی ماشین محیا هی میگفت نمی ریم خونه بریم پارک بیرون که رفتیم بوستان شاهد سر راهمون محیا داشت بازی میکرد که یک آقایی با بچه اش اومد  وتا محیا رو دید گفت یه نی نی دیگه هم اینجاست محیا هم گفت من نی نی نیستم محیام آقاهه هم گفتش به به آقا مهیار باز محیا گفت من دختر خانمم ------------------------------------------------------------------------- امروز هم صبح رفتیم زمین چمن و محیا داشت با وسایل ورزشی بازی میکرد خانم فرجی گفت دست نزن اونا کثیفند که به محیا خیلی برخورد و شروع کرد به گریه کردن دیگه هرکی هر چی شکلات و نون و بیسکویت داد آروم نمی شد گفت بریم خونه تفنگو بیاریم بکشیمش بره پیش ستاره من هم ...
25 مهر 1390

تعدادی عکس از بچه ها در حال بازی

محیا در حال پختن نان(محیا میگفت میخوام نون بپزم) من محیا رو هر روز 10 دقیقه مانده به 3 از مهد میگیرم ولی اکثر روزها با یکسری ازمادران مثل مامان روژین مامان سارا ومامان فاطمه و ملینا تا ساعت 4 الی 4:30 جلوی مهد می مونیم تا بچه ها بازی کنند این ها هم عکس هایی در حین بازی بقیه عکسها در ادامه مطالب محیا و روژین دارند اسب سواری میکنند   ...
24 مهر 1390

بدون عنوان

امروز هم من ومحیا رفتیم زمین چمن دانشگاه باز محیا با نیکو وآقای ناصری حسابی خوش گذروندند یک کمی هم محیا با خانم حمیدی توپ بازی کرد من هم دو دور زمین چمن رو دویدم و دو دور پیاده روی کردم خوب بود
20 مهر 1390

بدون عنوان

دیروز با محیا رفتیم جشنواره بهترین ها برای غنچه های شهر تو پارک گفتگو محیا نقاشی کشید جایزه گرفت توی نمایش عروسکی شرکت کرد اسب سواری کرد کلی بادکنک بهش دادند  با کاغذ رنگی و پنبه گوسفند درست کرد. تا ساعت هشت شب اونجا بودیم کلی براش اسباب بازی هم خریدم که تا ساعت ١٢ شب نخوابیده با اونا بازی کرده.  چون دوربین نبرده بودم نتونستم عکس بگیرم البته با موبایل عکس گرفتم که بعدا میذارم توی سایت. ...
17 مهر 1390

بدون عنوان

کلبه ای می سازم پشت تنهایی شب زیر این سقف کبود که به زیبایی پرواز کبوتر باشد چارچوبش از عشق سقفش از عطر بهار رنگ دیوار اتاقش گل یاس عکس لبخند تو را می کوبم روی ایوان حیاط تا که هر صبح اقاقی ها را از تو سرشار کنم همه ی دلخوشی ام بودن توست وچراغ شب تنهایی من نور چشمان تو است کاشکی در سبد احساسم شاخه ای مریم بود عطر آن را با عشق توشه راه گل قاصدکی می کردم که به تنهایی تو سربزند توبه من نزدیکی وخودت می دانی شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت گرمی دست تو را می طلبد   ...
16 مهر 1390

بدون عنوان

بنام خالق محیا امروز صبح باز هم با محیا رفتیم زمین چمن اولش پیاده روی کردیم بعد توپ بازی کردیم دوربین همراهم نبود که عکس بگیرم راستی دیروز آقای دکتر پرداختچی یک دست لباس خوشکل برای محیا از امریکا سوغاتی آورد.محیا هم خیلی خوشش اومد پوشیده بود و در نمی اورد .دست آقای دکتر درد نکند. ...
13 مهر 1390

عکسها و خاطرات شمال که با همکارا رفته بودیم

محیا با همکارهای مامانش -شمال اینجا روژین افتاد توی آب آب هم عمقش زیاده که زود از آب گرفتیمش اومده بیرون میگه داشتم خفه میشدم به خیر گذشت محیا و روژین - جنگاهای عباس آباد-چالوس        بدون توپ هرگز   نمک آبرود در حال سوار شدن سورتمه وای که چقدر چسبید با تله کابین اومدیم بالا این هم حیوانات خشک شده   هوا بارانی بود ومه آلود   ...
11 مهر 1390